در این لحظه/در این نوروز/در این روز دل انگیز بهاری/هوا بس شادمان است/در این حوالی نیست تکه ابری/تیره وتنها/چون که خورشید/ این شی زرین الهی/کرده نابود/چون رسیده/روز نو /روز شکفتن/روز عطر و/ یاس ِ مطهر/ روز آغاز ولادت/روز گرما/روز دوستی/روز سلم و آشتی و شادمانی /گر کسی ،کس را ببیند /خوش و روبوسی و عیدی بگیرد/
بپوشد کوه ردایی سبز /کلاخود سپید نهد بر سر/درختان هلی و آلبالو و غیره وغیره/ کند جامه سپیدی بر تن /شود نوعروسی بر دشت/بگذرد جوی آبی زیر پای این عروس دشت/ خورَد بلبل ز آن جوی /آبی/کند شکر خدا با زبان بی زبانی /چه چه بلبل همان شکر خدایی است/خدایا شکرت/ زاین نعمت/از این رحمت/از این سبزی و سپیدی و ولادت/ خدایا گر تو نیستی ،من نیستم،پوچم و کیستم و چیستم!؟/ چون تویی یاری رسانم/الهی طلبی دارم زتو / در این نوروز/در این روز یمن مبارک/دلم سامان ببخش ز دیدار یارم/ همان یاری که ندیدم به از او زقبل و زبعد/ نماد و نشانه تو باشد در این دشت و چمن/چرا که کسی گر بیند چهره ی دلربایش/بپیچد به سوی خدایش/به وقتی بچرخد دستش به سوی اله/نباشد یدی برتر از خلق نزد تو ای کبریا/بلبل در راز و نیاز خویش /می کرد درد دلی وسیع/در همان حال پژمردگی/ شنید صدای گوسپندانی /که سوی او می آمدند همی / در همان حال دل مردگی /رفت سوی کار خویش/رفت دورتر تا دورها/دور،دور ،دورها/تا بیابد اثری از یار را/برنگردد/تا وقت دیدار یار را/ در بین راه / خسته از هجران یار /می نشیند بر سر شاخه انار/در کنارش هدهد باد صباست/با حالتی وصف ناپذیر/می پرسد از هدهد مطلبی/ مطلبش یافتن یار بوده است همی / هدهد باد صبا /با نگاهی آرام /و دل انگیز/گوید: /خواهی که از او برایت گویم/بلبل این را که بشنید /بی معطلی /خواست تا هد هد لب وا کند/سر دلش را رسوا کند/
هدهد آغاز کرد از وصف او/ از ریشه بگرفته تا خُلق او /از روش و عادت و رفتار او/مجذوبتر می گشت بلبل ز وصف او/ که می آید مردی با عبا و ردای محمدی /چون که اوست وارث اصلی نبی و ولی/جانشین بر حق علی /مادرش فاطمه دخت نبی است/نامش بگرفته از نام نبی ست/قدمش سبز کرده این تکه زمین/درختان به رخصت او/بپوشند جامه ی سپید /ماکیان و آدمیان در پی اویند/ چرا که او غایب است از هر چشم گنهی/در پی رفتار او /باید جست خُلق محمدی/چون سیرتش /سیرت قرآن است/راه و رسمش پیرو اسلام است/ دیده است دیدگانت یار را/چندین بار/افسوس نشناخت او را حتی یه بار/توصییه ای دارم من به تو/گر بخواهی او را یابی/پس رو کن به اخلاص ای عزیز/که اخلاص است کلید در دل/بباید تو را با او یکدلی/نشاید که اورا همی خوانی/و نباشد در دلت جایگهی/هر صبح او را یاد کن/در خلوتگاهت او را جای کن/بخواه از اله/تا دهد رخصت به او /رخصتی گر دهد /رخصتی است/گر که او ظاهر شود/عدل در جهان حاضر شود/
هدهد از شرح دست کشید / باقی کار را به بلبل بازستاند/بلبل /در همان حال پریشانی خویش/زین بیت را زمزمه کرد و از آنجا نیز برفت/
اگر چه تلخ باشد فرقت یار در او شیرین بود امید دیدار