فدای چشمان گریان مادر شهید گمنام
به نام حضرت حق که کوثر خویش را در ردای رسول ختمی مرتبت، مرحمت فرمود و زهرای وجودش را به او عطا نمود، تا هزار و چهار صد و اندی سال آنسو تر، مادرانی از سرزمین عشق و دلداده ی علوی، به تاسی از مادر شهید مظلوم نینوایی، نورچشمانشان را در راه اسلام و انقلاب به مقابله با جاهلان عراقی و کوفی مسلکان آنروزها رهسپار کنند.
سلام ما بر این پاره های تن ملت که مونسی جز نسیم صحرا و همدمی جز مادرشان حضرت زهرا سلام الله علیها ندارند.
من زیبایی لاله های سرخ را در چشمان به خون گریان مادر شهیدی می بینم که سالهاست بر مزار هر شهیدی با فرزند گمنامش نجواها می کند و با ورود هر شهید تفحص یافته ای نیمچه جانش را دوباره باز می یابد.
براستی جناب مایاکوفسکی به خوبی حق مطلب را ادا فرمود، آنجا که می گوید:
غمگینم،
چونان پیرزنی که آخرین سربازی که از جنگ برمی گردد؛
پسرش نیست!
و من می نویسم:
هیچ وقت نمی توانم زخمِ دلِ مجروحِ آن پیرزنِ ملتهب و منتظر را با بند بند وجودم حس کنم تا بتوانم غم ام را اندازه بگیرم.
و اگر ببینم اش سر تا پا سکوت می شوم و اشک تا برایم فغان و فقدان اش را بسراید.