چند هفته پیش تصمیم گرفتم برای رفتن از میدان حر به دانشگاه علم و صنعت از خط مترو استفاده کنم. کوچکترین عقربه ساعت که هنوز چند دقیقه ای بود که از روی نه نمی گذشت به دالان ورودی مترو میدان حر تهران رسیدم. سوار خط مترو شدم و باید حول و حوش نیم ساعتی در این فضای بسته قرار می گرفتم. به دور و برم وقتی می نگریستم جز افراد کسل و بی حوصله و در فکر فرو رفته چیزی دیگر شاهد آن نبودم. فضایی که نا خود آگاه، خود دچار آن می شوی. خیلی حسرت خوردم و خیلی تاسف، از جانب آنکه مردم ما چقدر افسرده شدند. وقتی این موضوع را با دوستم در میان گذاشتم ، او هم به این نکته مهر تایید گذاشته بود. ولیکن مردم من ...
این قضیه گذشت ، تا اینکه شبکه یک فیلمی با عنوان «راستش را بگو» را بر روی آنتن برد. فیلم با وجود نواقص بصری فراوان، ولی دارای هدفی مشخص و در خور توجهی هست. هدفی که باید آنرا در نتیجه پایان نامه دانشجوی علوم اجتماعی این فیلم جستجو کرد.
نکته جالبی که این فیلم به آن اذعان داشت این جمله ی زیبا بود: « راستش را بگو، اول به خودت بعد به دیگران»
واقعا در این زندگی که آغشته به هیاهوهای اجتماعی مدرن شده و ناخودآگاه همگان را در پی ایجاد حد و مرزی انتزاعی با دیگران و به دنبال آن رسیدن به نفع شخصی برای امور اجتماعی منتج می کند و یا از نگاهی دیگر صداقت و پاکی رنگ می بازد و انسان الهی، در قهقرای دورویی فرو می برد می تواند با این شعار که عمل بدان، پاک کننده ی این ناپاکی ها شود؟!
به نظرم باید ساعت ها به این جمله اندیشید و به مرور حوادث حادث از آن، پرداخت و تفکر کرد.
راستش را بگو، اول به خودت بعد به دیگران